تاول و زخم پا میتواند فعالیت شما را تعطیل کند، اما سیستم پوشیدن جوراب با اندازه صحیح و مناسب فعالیت شما، پای شما را در فعالیتهای گوناگون راحت و خشک نگه میدارد.
Good-Fitting Socks Prevent Hot Spot
جوراب با اندازه صحیح از Hot Spot جلوگیری میکند.
یک جوراب با سایز مناسب تقریباً اندازه یک کفش با اندازه صحیح مهم است. جوراب و پوتین چیزهایی هستند که در کنار هم میتوانند راحتی پای شما را فراهم کنند.
• Socks Should not change or modify the fit of your shoes.
• اگر جورابها زیادی بلند باشند، از وسط خم میشوند و این باعث ناراحتی، قلنبه شدن وسط پا و حتی ایجاد تاول میشود.
• اگر جورابها خیلی تنگ باشند، گردش خون را محدود میکنند و پنجه پای شما حرکتش کمتر میشود در نتیجه صدمه خواهید دید.
Selecting socks, there"s lot and lots
انتخاب جوراب، فراوان و فراوانند
انتخاب بهترین جوراب بستگی به نوع پوتین و نوع فعالیتی که قرار است انجام شود، دارد و آب و هوا.
جورابهای آستری Liner Socks
هم میتواند تنها پوشیده شود و هم با یک لایه دیگر. مناسب برای ورزشهایی مثل پیادهروی. طراحی آن به گونهای است که بافت نازکی دارد تا رطوبت را خارج کند و پا خنک و خشک و راحت بماند.
سبک Ligh Weight
برای پیادهروی، بالا رفتن از شیبها و کوهپیمایی در هوای گرم. در بافت خود چگالی متوسطی دارد و در قسمت پاشنه و جلوی پا ضخیمتر است. قسمت بالایی نازکتر است و قابلیت ننفس بیشتری دارد و مناب برای پوشیدن با جورابهای Liner
* - توجه کنید که یکی از این سیستمها اگر تنفس نداشته باشد بقیه هم کار خود را صحیح انجام نمیدهند.
* - علاوه بر این جورابها، جورابهای دیگری دیگری هم هستند که تخصصی ترند یا جدید هستند مثل جورابهای Wind Stopper. در صورت داشتن اطلاعات اضافی برای ما بفرستید.
کلمات کلیدی:
این داستان به اواخر قرن 15 بر می گردد.
در یک دهکده کوچک نزدیک نورنبرگ خانواده ای با 18 بچه زندگی می کردند. برای امرار معاش این خانواده بزرگ، پدر می بایستی 18 ساعت در روز به هر کار سختی که در آن حوالی پیدا می شد تن می داد. در همان وضعیت اسفباک آلبرشت دورر و برادرش آلبرت (دو تا از 18 بچه) رویایی را در سر می پروراندند. هر دوشان آرزو می کردند نقاش چیره دستی شوند، اما خیلی خوب می دانستند که پدرشان هرگز نمی تواند آن ها را برای ادامه تحصیل به نورنبرگ بفرستد. یک شب پس از مدت زمان درازی بحث در رختخواب، دو برادر تصمیمی گرفتند.
با سکه قرعه انداختند و بازنده می بایست برای کار در معدن به جنوب می رفت و برادر دیگرش را حمایت مالی می کرد تا در آکادمی به فراگیری هنر بپردازد، و پس از آن برادری که تحصیلش تمام شد باید در چهار سال بعد برادرش را از طریق فروختن نقاشی هایش حمایت مالی می کرد تا او هم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهد.
آن ها در صبح روز یک شنبه در یک کلیسا سکه انداختند. آلبرشت دورر برنده شد و به نورنبرگ رفت و آلبرت به معدن های خطرناک جنوب رفت و برای 4 سال به طور شبانه روزی کار کرد تا برادرش را که در آکادمی تحصیل می کرد و جزء بهترین هنرجویان بود حمایت کند. نقاشی های آلبرشت حتی بهتر از اکثر استادانش بود. در زمان فارغ التحصیلی او درآمد زیادی از نقاشی های حرفه ای خودش به دست آورده بود. وقتی هنرمند جوان به دهکده اش برگشت، خانواده دورر برای موفقیت های آلبرشت و برگشت او به کانون خانواده پس از 4 سال یک ضیافت شام برپا کردند. بعد از صرف شام آلبرشت ایستاد و یک نوشیدنی به برادر دوست داشتنی اش برای قدردانی از سال هایی که او را حمایت مالی کرده بود تا آرزویش برآورده شود، تعارف کرد و چنین گفت: آلبرت، برادر بزرگوارم حالا نوبت توست، تو حالا می توانی به نورنبرگ بروی و آرزویت را تحقق بخشی و من از تو حمایت می کنم. تمام سرها به انتهای میز که آلبرت نشسته بود برگشت. اشک از چشمان او سرازیر شد. سرش را پایین انداخت و به آرامی گفت: نه! از جا برخاست و در حالی که اشک هایش را پاک می کرد به انتهای میز و به چهره هایی که دوستشان داشت، خیره شد و به آرامی گفت: نه برادر، من نمی توانم به نورنبرگ بروم، دیگر خیلی دیر شده، ببین چهار سال کار در معدن چه بر سر دستانم آورده، استخوان انگشتانم چندین بار شکسته و در دست راستم درد شدیدی را حس می کنم، به طوری که حتی نمی توانم یک لیوان را در دستم نگه دارم. من نمی توانم با مداد یا قلم مو کار کنم، نه برادر، برای من دیگر خیلی دیر شده...
بیش از 450 سال از آن قضیه می گذرد. هم اکنون صدها نقاشی ماهرانه آلبرشت دورر، قلمکاری ها و آبرنگ ها و کنده کاری های چوبی او در هر موزه بزرگی در سراسر جهان نگهداری می شود.
یک روز آلبرشت دورر برای قدردانی از همه سختی هایی که برادرش به خاطر او متحمل شده بود، دستان پینه بسته برادرش را که به هم چسبیده و انگشتان لاغرش به سمت آسمان بود، به تصویر کشید. او نقاشی استادانه اش را صرفاً دست ها نام گذاری کرد اما جهانیان احساساتش را متوجه این شاهکار کردند و کار بزرگ هنرمندانه او را " دستان دعا کننده" نامیدند.
پنجشنبه 25 مهر1387 ساعت: 0:28 | توسط:غزل | ||||
فراتر از همه آن است که لاقید از خود می گذری و هر آنچه در دیگری شریف است تحسین می کنی،این یکی از نیکوترین هدایای خداوند است |
پنجشنبه 25 مهر1387 ساعت: 16:9 | توسط:ع-نوری از اصفهان | ||||
آقای ستوده باسلام |
کلمات کلیدی:
بنا به اطلاعیه روابط عمومی هیئت کوه نوردی و صعودهای ورزشی استان تهران که به گروه کوهنوردی پژوهشکده مهندسی جهاد کشاورزی از طریق نمابر ارسال شده است .
جناب آقای دوگ اسکات کوه نورد نام آشنا و پر آوازه انگلیسی که به عنوان میهمان افتخاری اجلاس کوه نوردی در کشورمان به سر می برد . طی برنامه ایی ویژه از هیمالیا و صعودهایش با تصاویر و فیلم های گرفته شده خواهد گفت .
این برنامه مطابق پوستر فوق قرار بود در آمفی تئاتر دانشکده معدن دانشگاه امیر کبیر برگزار شود که محل و ساعت آن تغییر کرده است .
زمان : یکشنبه 28 مهر - ساعت 18:30
مکان : سالن اجتماعات دفتر امور مشترک فدرسیونهای ورزشی واقع در ضلع جنوبی مجموعه ورزشی شهید شیرودی
------------ --------- --------- --------- -----
در میان فعالیتهای دوگ اسکات می توان اولین های بسیاری را مشاهده نمود که تکرار بسیاری از آنها همچنان به عنوان فعالیتهای بزرگ و دشوار محسوب می شوند.
دیواره جنوب غربی اورست بعد از بریتانیائی ها در معدود دفعات تکرار گردید
و یا مسیر جنوبی شیشاپانگما.
همچنین صعود مسیر شمالی کانچن چونگا و یا صعود سریع به دیران پیک. صعود و فرود جاودانه دوگ اسکات نیز از آن دست فعالیتهایی است که تنها یکبار پس از ایشان تکرار گردید.
کلمات کلیدی:
شنبه 27 مهر1387 ساعت: 9:32 | توسط:متهور مهرابی | ||||
می خواستم چیزی برای شما بنویسم از تغییر-از جسارت تغییر از خود خود زندگی که به شعر زیر برخوردم .امیدوارم همیشه با صدای بلند زندگی کنید .خوش باشید. |
شنبه 27 مهر1387 ساعت: 16:45 | توسط:غزل | ||||
زندگی را فریاد کنید زندگی را در امواج خروشان دریا در طنین روح بخش آبشار در صدای خش خش برگها در آوای زیبای پرندگان در طپش قلب عاشق بیابید | |||||
وب سایت پست الکترونیک | |||||
زندگی را آغاز کن |
شنبه 27 مهر1387 ساعت: 16:37 | توسط:غزل | ||||
آنچنان زندگی کنید که در فراسوی زمان ، آن هنگام که فرشته’ مرگ شما را دعوت به شروع یک مهمانی در عرش می نماید سربلند و آراسته همچون ملائک با بالهای افراشته سر بر آستان مقدسش نهید |
کلمات کلیدی:
در جزیره ای زیبا تمام حواس زندگی میکردند شادی . غم . غرور . عشق و ..........
روزی خبر رسید که بزودی جزیره زیر آب خواهد رفت همه ساکنین جزیره قایق هایشان را آماده و جزیره را ترک کردند اما عشق میخواست تا آخرین لحظه بماند چون او عاشق جزیره بود .
وقتی جزیره به زیر آب فرو میرفت عشق از ثروت که با قایقی با شکوه جزیره را ترک میکرد کمک خواست و به او گفت آیا میتوانم با تو همسفر شوم .
ثروت گفت نه من مقدار زیادی طلا و نقره داخل قایقم هست و دیگر جائی برای تو وجود ندارد .پس عشق از غرور که با یک کرجی زیبا راهی مکان امنی بود کمک خواست .
غرور گفت نه نمیتوانم تو را با خود ببرم چون تمام بدنت خیس و کثیف شده و قایق زیبای مرا کثیف خواهی کرد . غم در نزدیکی عشق بود و عشق به او گفت اجازه بده من با تو بیایم .
غم با صدای حزن آلود گفت . آه عشق . من خیلی ناراحتم و احتیاج دارم تنها باشم . عشق اینبار سراغ شادی رفت و او را صدا زد . اما او آنقدر غرق شادی و هیجان بود که حتی صدای عشق را هم نشنید .
آب هر لحظه بالا و بالاتر میآمد و عشق دیگر نا امید شده بود که نا گهان صدائی سالخورده گفت :
بیا عشق من تورا خواهم برد عشق آنقدر خوشحال شده بود که حتی فراموش کرد نام پیرمرد را بپرسد و سریع خود را داخل قایق انداخت و جزیره را ترک کرد .
وقتی به خشکی رسیدند پیر مرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شده بود کسی که جانش را نجات داده است چقدر به گردنش حق دارد .
عشق نزد علم که مشغول حل کردن مساله ای روی شن های ساحل بود رفت و از او پرسید :
آن پیر مرد که بود ؟
علم پاسخ داد زما ن . عشق با تعجب گفت زمان ؟ اما او چرا به من کمک کرد ؟علم لبخندی خردمندانه زد و گفت :
زیرا تنها زمان قادر به درک عظمت عشق است
کلمات کلیدی: